کد مطلب:53263 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:271

خلافت عمر بن خطاب











عمربن خطاب طبق آخرین وصیت ابوبكر لباس خلافت بر تن كرد. او مردی سخت گیر بود و به دقت تنبیهات دینی را اجرا می كرد و بر امور مملكت او شخصاً با دقت خاصی نظارت داشت. هیچ كدام از كاركنان دولت جرأت آن را نداشتند كه در سر كار خود غیرقانونی استفاده نموده و یا در اموال عمومی دستبرد بزنند زیرا او در هزینه كردن خزانه ی ملی بسیار دقیق و سخت گیر بود. در زمان او فتوحات اسلامی از هر سو توسعه یافت و در نتیجه غنایم جنگی و ثروتهای بسیاری به مدینه سرازیر شد و خلیفه اصحاب پیغمبر را در مدینه نگه می داشت و به آنها اجازه نمی داد تا با استفاده از غنایم جنگی برخلاف اخلاق، به عادات زشت كشیده شوند.

او همیشه از استفاده كتبی كه از كشورهای فتح شده به مدینه آورده می شدند مخالف بود و می گفت: «آن كتابها زاید بر احتیاجات ماست تا آن وقت كه قرآن نزد ما می باشد ما را كفایت می كند.» و طبق دستور او آنها را با آتش می سوزاندند.

اما امام علی (ع) به پیروانش می فرمود: «دانش را به خانه بیاورید ولو اینكه از مكانهای دوردست باشد.»

[صفحه 83]

او در نهج البلاغه می فرماید: «دور از اخلاق یك مرد آزاده است كه چاپلوسی كند و یا به دیگران حسادت ورزد جز اینكه در جستجوی دانش باشد.»

البته این دو نظریه یك دنیا با هم فرق دارند. اگرچه مردم از آموزش و فضائل و كمالات امام علی (ع) دور نگه داشته شدند ولیكن همیشه خلفا از او درخواست می كردند تا به منظور تنظیم امور مملكت و تصحیح قضاوتهایشان درباره ی قوانین شریعت نظر مشورتی خود را بدهد.[1] .

موقعی كه خوزستان به وسیله ی اعراب گشوده شد، فرماندار هرمزان و غلامش ابولؤلؤ به عنوان غنائم جنگی به مدینه آورده شدند.

عمر، ابولؤلؤ را به مغیره كه بین اعراب سیاستمدار زبردستی بود و به مقام خلافت هم نزدیكی داشت بخشید. ابولؤلؤ به عنوان یك عضو وظیفه دار خانواده اجرت و مزد كارش توسط مغیره پرداخت نمی شد و او شكایتش را نزد خلیفه عمر برد،اما خلیفه توجهی به او نكرد. دادخواهی برای اجرای عدالت چند دفعه تكرار شد اما خلیفه آن را جدی نمی گرفت.

این قضیه گفتار امام علی را به یاد می آورد كه به پیروانش می فرمود: «شما باید حق كارگران را قبل از اینكه عرق آنها خشك شود پرداخت نمایید.»

[صفحه 84]

و او همچنان فرموده است: «مردم را با فروتنی بپذیرید، به آنها نرمی و ملاطفت نشان دهید، با آنها با خوشرویی تماس بگیرید و حرمت گزار آنها باشید.»

به هر حال ابولؤلؤ جواب قانع كننده ای دریافت ننمود و بر آن شد كه انتقام خود را از خلیفه عمر بگیرد و بالاخره عمر به وسیله ی دشنه او در مسجد زخم برداشت و آن زخم كاری باعث كشته شدن خلیفه گردید.

عمر وقتی كه دانست اجلش نزدیك است شورایی تشكیل داد و شش نفر به اسامی علی ابن ابیطالب، عبدالرحمان ابن عوف، طلحةبن عبدالله، زبیربن عوام و عثمان بن عفان به عنوان اعضای اصلی و پسر خودش به نام عبدالله عمر چون عضو علی البدل منصوب شدند.

بنا به فرمان خلیفه عمر آنها مجبور بودند تا یك نفر را در ظرف مدت سه روز به عنوان خلیفه انتخاب نمایند.

در ضمن او درباره ی هر یك از اعضای شورا اظهار عقیده نمود و درباره ی حضرت علی (ع) چنین گفت: «اگرچه علی طمع خلافت دارد اما من می دانم كه او به تنهایی می تواند خلافت را در طریق صحیحی اداره كند.»

با وجود این اعتراف اعضای شورا رأی خود را به حضرت علی ندادند زیرا همه ی آنها جز زبیر اقوام و خویشان عثمان بودند.

هر آدم معمولی می تواند حدس بزند كه امام علی (ع) در اقلیت بود و سرانجام عثمان جانشین عمر گردید.

سخن كوتاه آنكه اكثر اعضای شورا به عبدالرّحمان رأی دادند تا خلیفه را بین دو نفر حضرت علی (ع) و عثمان یكی را انتخاب كند. عبدالرحمان به علی گفت: «من با تو بیعت می كنم به شرط اینكه طبق كتاب خدا (قرآن) و سنّت پیغمبر (ص) و روش و طریقه ابوبكر و عمر خلفای قبلی متابعت كنی.»

[صفحه 85]

امام علی (ع) جواب فرمود: «من از قرآن و سنّت پیغمبر پیروی می نمایم، اما از قضاوت و اجتهاد خودم استفاده خواهم كرد.» پیشنهاد سه دفعه تكرار شد و جواب همان بود. سپس عبدالرحمان روی خود را به طرف عثمان كرد و سؤال نمود، چنانچه او آن شرایط را بپذیرد.

عثمان قبول كرد كه حدود پیشنهادات را رعایت خواهد نمود. پس از آن اعضای شورا با او بیعت كردند.

حالا برای ما مهم است كه بدانیم چرا اعضای شورا از اظهارات پیغمبر (ص) درباره ی حضرت علی (ع) غفلت كردند:

از جمله اینكه پیغمبر فرمود: «علی داناترین شخص و برتر از تمام شماست و از تمام داوران بهتر قضاوت می كند.»[2] .

وقتی كه امام علی (ع) دید این گونه حقش پایمال شد، فرمود: «این اولین دفعه نیست كه شما بر علیه من رفتار می كنید (می خواهد بفرماید كه شما اول دفعه هم پس از رحلت پیغمبر (ص) حق مرا پایمال نمودید) ولیكن چاره ی من صبر است. به خدا قسم شما با او بیعت نكردید مگر این كه حساب كردید خلافت را بعداً به شما پس خواهد داد.»

[صفحه 86]


صفحه 83، 84، 85، 86.








    1. الف- فضل الله روزبهان، در كتاب ابطال الباطل،

      ب- ابن حجر عسقلانی، در كتاب تهذیب التهذیب،

      ج- ابن حجر مكی، در كتاب صواعق، صفحه ی 78،

      د- جلال الدین سیوطی، در كتاب تاریخ الخلفا، صفحه ی 66،

      ه- نورالدین صباغ مالكی، در كتاب فصول المهمه، صفحه ی 18،

      و- امام احمد حنبل، در كتابهای مسند و فضائل،

      و جمعی دیگر از دانشمندان اهل سنت و جماعت روایت فوق الذكر را نقل كرده اند.

    2. الف- امام احمد حنبل، در كتاب مسند،

      ب- موفق ابن احمد خوارزمی، در كتاب مناقب،

      ج- میر سید علی همدانی، در كتاب مودة القربی،

      د- حافظ ابو بكر بیهقی، در كتاب سنن.